نقدی در باب فمینیسم

روز جهانی زنان که صبغه‌ای سیاسی دارد، اولین بار در سال ۱۹۰۹ میلادی به‌عنوان رویدادی سوسیالیستی برگزار شد. فارغ از این‌که این رویداد در دهه‌های اخیر بیشتر وجهی رمانتیک به خود گرفته، همواره دارای محتوایی با برچسب فمینیستی و ضد تبعیض بوده است. سازمان ملل نیز از سال ۱۹۷۷ این روز را به‌عنوانِ «روز حقوق زنان و صلح بین‌المللی» به‌رسمیت می‌شناسد.

در نخستین سال‌های قرن بیستم، دغدغه‌ی برگزارکنندگان روز جهانی زنان مظالمی بود که کارخانه‌داران در حق کارگران زن مرتکب می‌شدند؛ لئون تروتسکی[۱] می‌نویسد: «. . . روز بین‌المللی زن بود و جلسات و اقدامات پیش‌بینی شده بود ولی ما تصور نمی‌کردیم که این روز زن، انقلاب به پا می‌کند. اقدامات انقلابی پیش‌بینی می‌شدند اما زمان آن‌ها مشخص نبود. برخلاف دستورها، کارگران نساجی در چندین کارخانه کارشان را رها کرده و نمایندگانشان را برای حمایت از تظاهرات فرستادند… که منجر به اعتصاب توده‌ها شد… همه به خیابان‌ها ریختند.»[۲]  عبارت “توده‌ها” یا “همه” نشان می‌دهد که مسئله‌ی تبعیض علیه زنان، مسئله‌ی تقابل زنان و مردان نبوده است و تنها نگاه جنسیتی در لایه‌ی سرمایه‌داران و قشر ممتاز و تضییع حقوق نیمی از جامعه بود در آن دوره بود که فی‌الواقع خانواده‌ها را متأثر می‌کرد و موجبات نارضایتی را در جامعه فراهم آورده بود.

با قوت گرفتن جنبش‌ها و رویکردهای فمینیستی بحث در باب این مظالم و تبعیض‌ها به سمت ایجاد دوگانه‌ی متضاد “زن” و “مرد” پیش رفت. برخی فمینیست‌ها نگاه غالب مردانه را علت اصلی این معضلات می‌دانستند و این مسائل را به اختلافات زیست‌شناختی زن و مرد ارجاع می‌دادند اما عده‌ای که رادیکال‌تر به موضوع نگاه می‌کردند مردان را به‌طوری شخصی و فردی مسبب این تبعیض‌ها می‌دانستند و برخی نظریات فمینیستی با رد اختلافات زیست‌شناختی، تبعیض علیه زنان را دارای ریشه‌های جامعه‌شناختی و دین شناختی دانستند.

فمینیسم رادیکال در مقابل هزاران سال تبعیض علیه زنان، ایجاد برابرنهاد آن را پیشنهاد می‌دهد و عبارت است از برتری ذاتی زنان نسبت به مردان! آنچه در این مسیر کاملاً در دستور کار ایشان قرار گرفته، تبلیغ استقلال زنان و عدم وابستگی اقتصادی، احساسی و حتی جنسی به مردان است. همان‌طور که می‌دانیم هر تبعیضی در تفاوت‌ها ریشه دارد و بر اساس نظریه‌ی ریشه‌یابی جامعه‌شناختی تبعیض علیه زنان، تفاوت مردان و زنان تنها در مناسبات اجتماعی مبتنی بر قدرت و ثروت در هزاران سال گذشته ایجاد شده است، نتیجتاً تفاوت ماهوی میان ایشان وجود ندارد و این یکسانی باید به سمت و سوی نموداری در زندگی روزمره‌ی زنان پیش برود؛ حاصل این رویکرد، منش مردانه‌ی زنان، پوشش‌های مردانه، آرایش و پیرایش مردانه، ترویج خود ارضایی، عدم ازدواج و حتی جلوگیری از بارداری و مادر شدن زنان است. پرواضح است که این مسیر به انحطاط زنانگی خواهد انجامید و نتیجه‌ی عمل بر اساس خَلط دو مسئله‌ی “از بین بردن تفاوت” و “از بین بردن تبعیض” است. یعنی به‌جای تبعیض تفاوت‌ها را نشانه گرفتن! در باب مغالطه‌ی “تفاوت” و “تبعیض” در یادداشت “نقدی بر برابری و برادری[۳] در همین وبلاگ با تفصیل بیشتری توضیح داده شده است.

آنچه نسخه‌ی رادیکال (افراطی) فمینیسم به بار آورده، اولاً ضد زن است چراکه خود به خود با مردانه کردن بالاجبار منش و روش زنان، مردانگی را ترویج می‌کند و تلویحاً آن را اصیل و محل رجوع معرفی می‌کنند. ثانیاً رفتارها افراطی باعث ایجاد خیزش‌های آنتی فمینیستی در این‌سوی میدان شده و این‌ها همه موجبات فراموشی آرمان مقدس رفع تبعیض علیه زنان را در میانه‌ی گرد و خاک مبارزات افراطیون فراهم کرده است.

آنچه باعث شده تا دسته‌ای از فمینیست‌ها را معتدل‌تر بدانیم، به رسمیت شناسی تفاوت‌های مردان و زنان، توجه و عشق ورزیدن به زنانگی در عین تلاش برای از بین بردن تبعیض‌ها و احقاق حقوق زنان مظلوم است.

آنچه ایران با آن مواجه هستیم تکیه‌ی فمینیسم رادیکال بر مبارزه با امر دینی است و هویت‌یابی از طریق نفی دین‌داری! چراکه همان‌طور که ذکر شد ایشان ریشه‌های تبعیض علیه زنان را در نگاه دین و خدای مردانه به زن می‌دانند و البته در ایران این نفی تماماً متوجه دین اسلام است.  اما اگر کمی منصفانه نگاه کنیم خواهیم دید که آنچه به نام تدبیر منزل و مناسبت و رفتار با زنان در اخلاق اسلامی آمده، بخش اعظم کتاب “اخلاق ناصری” اثر خواجه‌نصیرالدین طوسی است که خود ترجمه‌ای است از کتاب “اخلاق نیکوماخوسی” که ارسطو آن را برای پسرش نیکوماخوس به رشته‌ی تحریر درآورده بود. ارسطو در بخش “تدبیر منزل” آن کتاب زنان و کودکان را ناقص العقل می‌خواند و مرد را موظف به سرپرستی آن‌ها برای کمک به ادامه‌ی حیات ایشان می‌داند. ارسطو را معلم اول نامیدند و با توجه به نقش اساسی و هژمونی ارسطوگرایی طی هزاران سال تاریخ دانش، طبیعی است که این آموزه‌ها رفته‌رفته و همه‌جانبه در بافت فکری انسان‌ها رسوخ کند، البته افلاطون استاد ارسطو نیز در کتاب “جمهوری” زنان را شهروند آزاد و صاحب رأی و نظر در دموکراسی ندانسته است! کمی دورتر یعنی در اسطوره‌های یونان باستان نیز رد پای این مردسالاری را مشاهده می‌کنیم؛ نتیجتاً ساده‌لوحانه است که تبعیض‌های تحمیل‌شده به زنان را حاصل اسلام، ادیان ابراهیمی بدانیم. این بستر فکری را در کنار آموزه‌های پیامبر اسلام (ص) در باب حق زنان در ارث و مهریه و دیه بگذارید، آن هم در روزگاری که زنان جزء اشیاء خانه و دارایی مردان حساب می‌شدند و شتر از ایشان محترم‌تر و مهم‌تر بود. البته نباید فراموش کنیم که نقش و مقام زن در میان اقوام مختلف، دارای تفاوت بود و مثلاً در ایران و هند و شرق دور تفاوت‌هایی با نگاه اعراب به زنان و حتی نگاه اروپاییان (بربرِ آن روزگار) به زنان وجود داشت. آنچه واضح است فارغ از تفاوت نقش و شأن زنان در میان اقوام مختلف، نسبت مقام و احترام ایشان تقریباً در بین همه‌ی اقوام همواره پایین‌تر از مردان بوده است؛ مشخص است که تفاوت‌های فیزیکی و عمدتاً ضعف جسمانی زنان، بدل به عنصر تعیین‌کننده‌ی نقش و جایگاه ایشان در اقوام شده است اما بحث اصلی سوق یافتن این به رسمیت شناسی تفاوت‌ها به‌سوی تبعیض، ظلم و تضییع حقوق زنان است. جا دارد این را هم اضافه کنیم که اگر رویکرد پیامبر اسلام را “پیش رو” به‌حساب می‌آوریم، مقایسه‌ای نسبی را مدنظر داریم و قطعاً با زمانه‌ی خود می‌سنجیم.

در این مجال کوتاه اما می‌خواهیم با اشاراتی، به نقد این عقیده که زن لزوماً از دیرباز در خاورمیانه مظلوم‌تر از غرب بوده بپردازیم.

بر اساس آنچه پیش‌تر در مورد نقش “زبان” در هستی‌شناسی انسان‌ها در یادداشتی با عنوان “اهمیت حفظ زبان مادری[۴] در همین وبلاگ مورد نقد قرار گرفت، کاربرد واژه‌ها و معنایی که از آن‌ها اراده می‌کنند بیان‌گر نحوه‌ی شناخت آن‌ها در باب پدیده‌هاست.

  • واژه «زن» بر اساس آنچه در فرهنگ اَوِستایی مورد استفاده بوده، از ریشه «زان = دان» است که به «دانندگی» ارجاع دارد. نظری دیگر واژه‌ی زن را از ریشه‌ی “زندگی” می‌داند .
  • معادل عربیِ واژه‌ «زن»، «امرأه» است که در یکی از معناهای آن «واسطه فهم بودن» آمده است. نظری دیگر معنای آن را ریشه در “گوارایی” ، “نرمی” و “زیبایی” می‌داند.
  • woman در انگلیسی از ریشه‌ی wife+man است. واژه‌ی wife هم از ریشه‌ی آلمانی weib است که خود ریشه در کلمه‌ی هندی ـ اروپایی ghwībh دارد که به معنای شرم و خجالت است؛ چیزی قریب معنای “قُبح” در عربی! پس آن‌چنان‌که پیداست woman در تمدن ـ زبان آلمانی انگلیسی به معنای شرم و قُبحِ مرد است. [۵]

این تعاریف سه‌گانه از زن در سه زبان مختلف نشان از پدیدارشناسی خاص و متفاوت هرکدام از این اقوام دارد. در زبان پهلوی و عربی ـ ابری ، زن فارغ ازآنچه که به آن منسوب است، دارای هویتی مستقل از مرد می‌باشد و این در حالی است که در زبان انگلیسی علاوه بر معنای تحقیرآمیز، هویتش وابسته به مرد است.

در این نوشتار کوتاه ـ بر اساس اقتضای یک متن وبلاگی ـ تلاش کردیم تا با رویکردی فلسفه‌ی زبانی، این تابو را که غرب همواره ناجی زن و زنانگی بوده است به چالش بکشیم. این نگاه که اندیشه‌های مردسالارانه به‌تدریج از اندیشه و زبان اروپایی و به خاطر هژمونی فلسفه و دانش اروپایی به شرق عالم تسری یافته، بسیار جدی است.

نتیجتاً بسیار نیکو خواهد بود که فارغ از فرافکنی‌ها و ریشه‌یابی‌های متخاصمانه آن‌چنان که فمینیسم رادیکال به آن دچار است، عملا در سطح جامعه و به طور فردی به برچیدن تبعیض‌های احتمالی بپردازیم.

البته بخشی از این تبعیض‌ها شاید چهارچوب قانونی داشته باشد که اصلاح آنها نیز با ایجاد همدلی در جامعه و پرهیز از ایجاد انشقاق و اختلاف جنسیتی امکان تحقق خواهد داشت.

[۱] Leon Trotsky  (۱۸۷۹ – ۱۹۴۰)

[۲] روز جهانی زنان – ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد (wikipedia.org)

[۳] نقدی بر برابری و برادری – وبلاگ سروش پلاس (soroush-app.ir)

[۴]اهمیت حفظ زبان مادری – وبلاگ سروش پلاس (soroush-app.ir)

[۵] www.bustle.com/ articles /56703-where-the-word-wife